ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 1 / 5
کلام: از برادارن و دوستانِ حزب اللّهی عاجزانه تقاضا میکنم که با منافقین و دشمنانِ اسلام و سازشکاران ملّی، این دشمنان واقعی اسلام ـ این کسانی که با اعمالِ ننگینشان مردم را [نسبت] به انقلابِ اصیل اسلامی و خطّ امام بدبین میکنند و در حقیقت خطرِ اینها از خطرِ آمریکا برای اسلام بیشتر است ـ به ستیز برخیزند و ذرّهای اهمال به خرج ندهند که در پیشگاهِ خدا و خونِ شهیدان مسئولاند. شهید غلامرضا رادمرد
خاطره: در عملیات خیبر، یك بریدگى در طول خاكریزى بود كه از آن ناحیه، آتش شدیدى روى بچهها ریخته مىشد. هیچ كس جرئت نمىكرد براى آن قسمت فكرى بكند.
یك لودر از لشكر نجف آنجا بود. رانندهاش مىترسید روى آن برود. آقا مهدى باكرى - فرمانده لشكر - كه به نیروهاى مستقر در خط پیوست، دل و جرئتمان بیشتر شد. به راننده لودر گفت: «آقاجان! اینجا یك خاكریز بزن. بچهها قتل عام مىشوند!»
او كه آقا مهدى را نمىشناخت، گفت: «برو بابا، تو هم دیوانه شدهاى! در این بحبوحه كى مىتونه بره رو لودر! اگه خواستى خودت برى، مانعى نداره، من كه نمىتونم.»
آقا مهدى بدون آنكه خم به ابرو بیاورد، رفت روى لودر. نفسها در سینه حبس شده بود. رفت جلوتر و خاكریزى زد و آمد پایین. چشمها از حیرت بیرون زده بود. شهید مهدي باكري
منبع : راوى: آفاقى، ر. ك: آشنایىها، ص 66 و 67
منبع کلام شهدا:سايت وصيت
ܓ ✿ ܓ ✿به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است ܓ ✿ ܓ ✿